تو خودت باختی ، گلم انداختــــی
رفتی دور از من ، یه غمی ساختی
نمی خوام پیشم بیایی ، تو غریبِ شهرِ من
کاشتی در دل نمایی ، ای ستونِ قهرِ مـن
***
برو دنبالم نیا ، گلِ عشقت بی وفــــــا
دیگه آهی ندارم ، می مونم تو غصّه ها
آسمون باریده برفت ، سرد و بی بارون شدی
توی دیدارِ فریبت ، دردِ بی درمون شــدی
***
کُشتی احساسم ، ای گلِ یاسم
با زبونِ ناز ، بردی الماســم
ساحلِ خودت می بینه ، بی کسِ دریا
باز گشتی هم نداری ، تو دلِ زیبــــا
***
بی جهت باختی ، بر دلم تاختی
بی وجودِ من ، دردِ خود یافتی
برو لا لایی بکن ، در عشقِ مجنونـــــی
برو خدمتکاری کن ، در جشن و مهمونی
***
صحنه ای زیباست ، از دلِ دریاست
دلِ من پر غم ، با همه آواســــت
حیف از حرفِ زبونم گفتمت آری
بشکند دستِ نشونم حقِ تو زاری
***
موندی دور از جون ، ای شاخه ی زیتون
تو بهاری شاد ، با دلِ پر خـــــــــون
حقته باید ببینی ، اشکی در چشمـات
غم پشیمونی نداره ، آهی از خشمات
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 21/11/1391
:: برچسبها:
تو خودت باختی ,
:: بازدید از این مطلب : 1657
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3